آناهید الهه آبها

از شیر گرفتن

دوباره کوچواو خانم لالا کرد منم اومدم براش بنویسم . عزیز دل مامانی.اینقدر بزرگ شدنت سریع اتفاق افتاد که انگار همین دیروز بود از بیمارستان اومدی خونه. من وبابایی تصمیم گرفتیم که کم کم شیر خوردنت و کم کنیم و دیگه شیر نخوری برا همین 23 خرداد شیر روزت و قطع کردم. و دیگه از 30 خرداد شب ها هم شیر نخوردی . هفته اول بهت گفتم ببین مامان میمی نمی خوره بابا نمی خوره تو هم خیلی راحت گفتی نمی خوام و میمی و کردی تو لباسم کشیدی روش. من هم که دیدم تو اینقدر راحت با مسیله کنار اومدی تصمیمم و قاطع گرفتم و دیگه بهت روز شیر ندادم و فقط برا خواب شیر می خوردی. یه هفته اینجوری گذشت تا اینکه یه روز صبح با هم رفتیم از عطاری صبر زرد گرفتیم و موقع خواب ظهر زدم ...
10 تير 1394
1